دیدار و گفتوگوی صمیمانه حضرت آیتالله امامی کاشانی (تولیت معظم مدرسهعالی و دانشگاه شهید مطهری) با مسئولین دانشگاه شهید مطهری مشهد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین صَلِّیاللَّهِ عَلَى خَیْر خَلْقه محمدِ آلِه الطّاهرین»
تشکر دارم از آقایان و خانمها که توفیق پیدا شد و چندکلمهای خدمت شما عرض کنیم. اوایل که مدرسه شهید مطهری که بنده تولیت مدرسه رو به عهده گرفتم. خدا رحمت کند آقای موسوی اردبیلی را ایشان گفتند: «ما در جلسهای با حضور امام پیشنهاد کردیم که یک تحولی در حوزه پیدا شود که طلاب برای تبلیغ در دنیا آماده شوند. امام فرمودند این را از تهران شروع کنید. ظاهراً هم نظر ایشان به شما بوده.» از همان وقت این فکر به ذهن بنده رسید که چون تهران آمادگی دارد برای یک تفکر دینی مناسب با روز، ما به برنامهریزی مشغول شدیم. با همین هدف و کار را شروع کردیم البته وقف نامه هم به همین سو حرکت میکرد و مسائلی که داخل وقف نامه بود در همین وادی که تاریخ اسلام باشد فلسفه باشد، کلام باشد، زبان باشد، ریاضی باشد، هیئت باشد؛ اینها تو وقف نامه هست. دیدیم این فرمایش امام با وقفنامه هم همسو و هماهنگ و همریشه است. خب ما برنامه را شروع کردیم با همین هدف و برنامهریزی و متون درسها و اینها...
در خلال یکسری مسائلی رخ داد مثلاینکه مثلاً از آزمون سراسری بگیریم و سه برابر بدهند و ما خودمان انتخاب کنیم. درعینحال در گزینش یکسری کوتاهیهایی شد و یکسری افرادی آمدن که اینها به کار ما نمیخوردند فقط آمده بودند مدرک بگیرند و بروند و من همیشه میگفتم که بابا این مدرک گرفتن ارزش ندارد. بعضی دوستان ما در همان زمان که من این حرف را میزدم گاهی همان حرفهای من را تکرار میکنند میگویند: «فلانی همان روزهای اول گفت مدرک مثل یک استکان چای میماند.» این یک بهانه است چیزی نیست عمده این است که شما معارف را بدانی، دین را بدانی و بتوانی یک چیزهایی را بدانی حالا این وظیفه ماست وظیفه ما الآن این است تعلیم و تربیت در همین وادی و با همین برنامه، این وظیفه ماست و این تعلیم و تربیت میتواند واقعاً استعدادها را درخشان کند و بشکفد این استعدادها را؛ استعدادهایی است خیلی در آدمها و این استعدادها با راهنمایی و تشویق و تربیت میتواند خیلی شکوفا باشد. من یک وقتی رفته بودم قمصر کاشان وقت گل بود حالا -یادم آمد این قصه را - وقت گل بود و بینالطلوعین رفتیم توی همان گلستان بعد یکی از دوستان آمد گفت: «شما گوشتان میشنود که تک و تک این صدای تک و تک داخل گلستان را.» گفتم اره تک و تک میکند گفتم این چیه؟ گفت: «این غنچهها دارند باز میشوند و این نسیم صبح هست و این نسیم میخورد به این غنچهها باز میشود.» من گفتم که - حالا آدم همیشه از فرصتها استفاده میکند - گفتم که فطرت انسان مانند این غنچه است این فطرت بایستی نسیم صبح بهش بخورد و این کار ماست البته این جملهای هم که آقای محمدیان فرمودند راجع به اینکه نگرانیها و ناراحتیها؛ گاهی یک چیزهایی است. اینها نباید مانع بشود؛ هست، مسائل هست و گرفتاری هست و تحریم و مسائل مالی و مسائل اقتصادی و گرفتاریهای سیاسی و گرفتاریهای اقتصادی ولی خط را باید رفت. خط را باید رفت؛ ما اینجا که میخواست افتتاح بشود- حالا نمیدانم این را گفتم یا نه حالا بگویم ببینید گفتم یا نه - من اینجا که میخواست افتتاح بشود فردایش که قرار بود افتتاح بشود خواب دیدم که عدهای از سادات از همین در وارد شدند من رفتم به استقبال ایشان تا وسط حیاط و اینکه تشریف آورده بودند تا افتتاح کنند اینجا را، خدا رحمت کند آقای دهشت را و آقای طلوع را روز بعدش با چند نفر آمده بودند اینجا، من گفتم اینجا سرمایهای خواهد شد. بعضی میگفتند محلش اینجا، محل فرهنگستانی نیست و... گفتم من اینها را خودم قبول دارم قفل و آهنگری و... من خودم همه اینها را میدانم ولی اینجا یک پایگاهی خواهد شد. بالاخره من این خواب را دیدم، بالاخره پایگاهی خواهد شد؛ و خب شد الحمدالله و بر ماست که ما این را بهاصطلاح، این هدف را تحقق بهش بدهیم روایاتی هم که درباره آخرالزمان هست من نگاه میکردم دیدم که بعضیهایش همین بوی عطر ازش استشمام میشود مثلاً این حدیث را که من یادداشت کردم حالا برایتان بخوانم این روایت از پیغمبر اکرم (ص) میفرمایند که: «با ظهور حضرت مهدی أرواحنا له الفداء و صلواتاللهعلیه دارد (فیستخرج الکنوز و یقسم المال)، گنجها همه بیرون خواهد آمد از زمین و یقسم المال و ثروت پراکنده خواهد شد در جامعه، نکته اینجاست که و یلق الاسلام بجرانه الی الارض، اسلام بجرانش روی زمین خواهد خوابید «جران» یعنی آن خوابیدن شتر را میگویند. شتر که میخوابد میخواهد راحت بخوابد این گلویش را، همه را میگذارد روی زمین، خودش روی زمین همینطور و این هم میگذارد دیگه خواب آرام است. میفرماید که اسلام اینجوری روی زمین قرار خواهد گرفت بجرانه الی الارض این بیان برای تشویق ماست و برای امید ماست که ما امید داشته باشیم. مسائل و مشکلات میآید و میرود خیلی هم نباید وقتش را صرف کند؛ کارها هست و امور هم که به دست خداست و خدا کمک میکند ولی نباید نا امید شد نباید آدم بهاصطلاح متوقف بشود یک وقتی یکی از دوستان ما بود در قم، ایشان نویسندهی قادری بود. خیلی نویسنده خوبی بود. ترجمه هم میکرد کتابهایی را، معروف هم بود تقریباً، در اخیراً هم به رحمت خدا رفت. آقا هم یک اطلاعیه خیلی جامعی راجع به ایشان دادن ایشان یک جلسهای در اواخر عمرشان -در تهران - من ایشان را دیدم. گفتم: «شما با این کارهای تحقیقاتی تون به کجا رسیدید؟ مشغولید؟» گفت: «فلانی، من آنقدر خسته هستم من اینایی که نوشتم تا حالا، حوصله نگاه کردنشان را ندارم چه برسد بخواهم چیز جدیدی بنویسم.» گاهی پیش میآید یکسری مسائلی پیش میآید که آدم را بیحوصله میکند کسی یک چیزی میگوید یک نقدی یا انتقادی؛ باید خط را گرفت. خط درست هم گرفت و آن خط را باید دنبال کرد. یک کلامی دارد یکی از دانشمندان قرن 20 در فرانسه و آن هانری بروکسن، این هانری بروکسن یک کتاب دارد که مرحوم دکتر حسن حبیبی ترجمه کرده به نام دو سرچشمه اخلاق و دین، بروکسن در این کتابش میگوید که خدای متعال نظام خلقت را جوری قرار داده است. از اول که خلقت بوده یک انسانهایی قرار داده که این انسانها در سر پیچوخم زندگی بشر که حالا مثلاً زندگی ممکن است که افول کند، غروب کند حالا غروب و افولش در فساد است در تباهیهاست در هر چه هست این صلا میزند «صلا» یعنی دادوفریاد میکند. میگوید این کج است، راه از این ور است، این راه است، راه را نشان میدهد. راه، همین است که آدم خدمت بکند و تربیت بکند و انسانها را بسازد و اینها را آماده کند و این خیلی ارزش دارد لذا آقایان، خانمها در تدریسشان در برنامههایشان این مسئله را کاملاً در نظر داشته باشند اولاً استعدادها را شکوفا کنند استعدادهای بالا را تشویق کنند. بنده آن وقتی که مدرسه بودم حالا یادم افتاد که دبستان بودم من از شاگردهای -حالا تعریف خودم هم بکنم- از شاگردهای زرنگ کلاس بودم. بستگان ما پسرعمو، برادر و ... آنها هم بودند آنها هم فامیلشان امامی بود -آنها برخلاف من- سر صف بود. یک آقای سلیمی داشتیم این آقای سلیمی رئیس دبستان بود دبستان هم سیصد شاگرد داشت. بزرگ بود؛ سر صف بود همه صف کشیده بودند و میخواستند بهاصطلاح زنگ را بزنند بروند کلاس، مرحوم آقای سلیمی توی آن جمع سیصد نفر گفتند که: «امامیها باید از محمد امامی یاد بگیرند.» این آنقدر به من پروبال داد؛ این مرحوم آقای سلیمی رحمتالله که ما بیشتر مواظب خودمان بودیم که هم خوب درس بخوانیم و هم اینکه خلاف اخلاق و ... عمل نکنیم. تشویق و تعریف و توصیف و... اصلاً بعد رفت توی این وادیها درست مطالعه کردن، درست بیان کردن، سؤال کردن و گرفتاریهای دنیا هم هست هیچگاه گرفتاری نباید آدم را از مطالعه شب برای درس فردا منصرف کند هیچی، میآید میرسد سر یک چیزی ناراحت میشود حالا شد، حالا میشود دیگر، آدم باید تکیهاش به خدا باشد و خیلی هم با اراده با تصمیم با ذوق و شوق تمام؛ خلاصه برنامه همین است که امام فرمود این کار باید از تهران شروع بشود و ما هم شروع کردیم ولی خب ما توی افتانوخیزانی بودیم و مثلاً گزینشها یککارهای خلافی میکرد آدمهای بیخودی هم میآورد ولی در این حال آمدیم دیگر ولی باید این راه را برویم
انشاءالله دبستانهای ما دبیرستانهای ما دورهی عالی ما، این لطفی بود که خداوند کرد و من خودم هم هنری نکردم میدانم این را، تمام عنایات بود. البته عمده عنایات هم از فیضی بود که از طرف حضرت رضا علیه الصلاه و السلام، فیض آن بود. فیض از آنجاست من خیلی چیزها دیدم از اینجا اینکه معروف است امام رضا (ع) رئوف است. درسته رئوف هستند ولی این رأفت را خدا داده است چرا خدا داده است؟ برای اینکه اگر امام رضا علیه الصلاه و السلام، چون واقفه آمدند و گفتند که موسی بن جعفر علیهالسلام او مهدی موعود است و خواهد آمد و متوقف شدند بر موسی بن جعفر علیهالسلام ولی بعد امام رضا علیهالسلام برنامه ایشان اینجوری شد؛ که ادامه پیدا کند امامت تا وجود مقدس حضرت مهدی ارواحنا له الفداء ادامه پیدا کند این برنامه و لذا این عنایتها را هم خدای متعال میکند دیگر، یک وقتی یک کار مشکلی داشتیم ما و یک توسلی به حضرت رضا علیهالسلام در تهران پیدا کردم کارم واقعاً خیلی مشکل پیچوخم داری بود بعد نمیدانم، حافظ جلویم بود گفتم حافظ نگاه کنم ببینم این توسل ما را حضرت رضا علیه الصلاه و السلام بهش عنایت فرموده میشود مثلاً، وقتیکه باز کردم دیدم اول غزل اینست که: در نظربازی ما بیخبران حیراناند، در نظربازی من بیخبران حیراناند من چنینم که نمودم دیگر ایشان دانند.
فهمیدم درست میشود گفتم کار درست میشود من چنین نظربازی، همان معجزه است بیخبران حیراناند من چنینم که نمودم دیگر ایشان دانند یک غزل دیگرش هم جالب بود: عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداونداناند.
خداوندند، کار خدایی میکنند امام رضا (ع) اینجور هستند از امام رضا (ع) همه چیز را میشود گرفت همه کارها را میشود گرفت خیلی، خیلی، اینجا خیلی مرکز است صلواتاللهعلیه بههرحال برای توفیق و برای اینکه آدم بتواند کارها را انجام بدهد اینجا هم یک پناهگاهی هست و بزرگترین پناهگاههاست من خیلی چیزها از اینجا دیدم توسل به حضرت و توجه به حضرت و استمداد از حضرت و کارها را از انشاءالله پیش ببریم. من دیگر بیش از این زحمت نمیدهم همین را خواستم بگویم که ما خلاصه برنامهمان این است این برنامه را آقایان و خانمها در کلاسها اصرار کنند بر اجرایشان انشاءالله.
والسلام علیکم و رحمتالله.