تصحیح، تحقیق و مقدمه کتاب الالهیات بالمعنی الاخص الحکمه المتعالیه ملای شمسای گیلانی
- رشته تحصیلی
- فلسفه و حکمت اسلامی
- مقطع تحصیلی
- کارشناسی ارشد
- محل دفاع
- دانشگاه شهید مطهری (ره)
- تاریخ دفاع
- ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
- چکیده
-
تصحیح متون قدیمی، إحیاء میراث ارزشمند هر فرهنگی است. برای تحقق یک گام کوچک در مسیر احیای اندیشه فلسفی اسلامی و ایرانی، با پیشنهاد و نظر اساتید، به تصحیح الإلهیّات بالمعنی الأخصّ من «الحکمة المتعالیة» از ملّاشمسای گیلانی پرداخته شد؛ که بخش میانی از کتابی با عنوان الحکمة المتعالیة است. قسمت آغازین و بخشی از پایان آن پیش از این، در قالب پایاننامه تصحیح شده است. وی که از شاگردان بنام میرداماد و معاصر و دوست ملاصدرا است از علمای مکتب اصفهان محسوب میشود. او در این اثر به دلیل اهمیت مبحث الإلهیّات بالمعنی الأخصّ، این بخش را با شرح و تفصیل بیشتری نگاشته است. وی ابتدا روش استدلالی گذشتگان در اثبات واجب را ذیل چهار شیوه میآورد، سپس هفت برهان را که بر اثبات وجود خدا آمده است بیان کرده و با نظر به اشکالهای فرضی و واقعی و پاسخ به آنها به طرح مبسوط موضوع میپردازد. ملاشمسا در این نوشتار افزون بر اینکه در هر برهان وجود واجب تعالی را اثبات میکند، با برخی براهین، تنها مؤثّر بودن واجب الوجود را نیز نتیجه میگیرد؛ بنابراین به طور مجزا این مسئله را تحت عنوان «لا مؤثّر فی الوجود إلّا اللّه ولا خالق سواه» مورد نقد و بررسی قرار میدهد و ذیل تبیین این قاعده، لزوم وجود علم سابق بر مخلوق، خالق نبودن ممکن بالذات، علم تام تفصیلی خدا به اشیاء قبل از وجود آنها و حادث بودن ارادۀ بندگان را بیان میدارد.
برای انجام تصحیح این بخش از اثر، از سه نسخۀ کتابخانههای فیضیّۀ قم، دانشگاه تهران و مجلس شورای اسلامی استفاده شد که حجم آن براساس صفحهبندی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی 85 برگ (170صفحه) است. ضمن مقابلۀ نسخ، موارد اختلافی در پانوشتها آورده شده است. در این پژوهش سعی شد به منابع و مصادر مورد استفاده ملاشمسا دست یافته شود و همچنین حواشیای که نقش تکمیلی و تبیینی برای فهم موضوع داشت نیز استنساخ شده و در پانوشتها اشاره شود.
در آغاز پایاننامه به معرفی شخصیّت ملاشمسا و آراء و آثار وی پرداخته شده و پس از آن، روش تبیین و رویکرد وی به مباحث، تحلیل و بررسی شد. تحلیل روششناختی این رساله نشان میدهد که گرچه شمسا به سینوی بودن مشهور است، اما رویکردش در تبیین مباحث به خواجه نصیر الدین و روش وی در تجرید الاعتقاد نزدیکتر مینماید. این نزدیکی باعث گردیده که این اثر از یک کتاب فلسفی به سمت یک کتاب کلامی سوق پیدا کند.